نقاط تشابھی بین تئوری آشوب و علم آمار و احتمالات وجود دارد. آمار نیز به دنبال کشف نظم در بی نظمی است. نتیجه پرتاب یک سکه در ھر بار ،تصادفی و نامعلوم است، زیرا دامنه محلی دارد. اما پیامدھای مورد انتظار این پدیده ، ھنگامی که به تعداد زیادی تکرار شود، پایا و قابل پیش بینی است. وجود چنین نظمی است که باعث زنده ماندن صنعت قمار است، و گرنه ھیچ سرمایه گذاری حاضر نبود که در چنین صنعتی سرمایه گذاری کند. در واقع، قمار برای کسی که قمار می کند پدیده ای تصادفی و شانسی است(چون در مقیاس محلی قرار دارد) و برای صاحب قمارخانه، پدیده ای قابل پیش بینی و پایا است (چون در مقیاس بزرگتر، این پدیده دارای نظم است)

ھمین جا می توان به مصادیقی از این تئوری در حوزه علوم انسانی اشاره کرد. بسیاری از وقایع تاریخی که در مقیاس 20 ساله ممکن است کاملا تصادفی و بی نظم به نظر برسند، ممکن است که در مقیاس 200 ساله، 2000 ساله یا 20000 ساله دارای دوره تناوب مشخص و یا نوعی نظم در
علتھا باشند. در نگرش رفتارگرایی در حوزه روانشناسی، در واقع با نوعی تغییر مقیاس، به نظم رفتاری و قوانین آن دست می یابند و امکان پیش بینی و یا اصلاح اختلالات رفتاری فراھم میگردد، و الا اگر رفتارھای منفرد افراد مد نظر باشد چیزی جز چند رفتار تصادفی و غیرقابل پیش بینی نخواھد بود. روش علمی (متدولوژی) که این تئوری در اختیار ما قرار می دھد، تغییر مقیاس در نگاه به وقایع است به گونه ای که بتوان نظم ساختاری آن را کشف کرد. صد البته، نگاه جدید این منطق به نظم، بسیاری از جدالھای سنتی در مورد برھان نظم و ... در فلسفه را نیز مورد چالش قرار می دھد.

موضوع جالب دیگری که در تئوری آشوب وجود دارد، تاکید آن بر وابستگی (یا حساسیت) به شرایط اولیه است. بدین معنی که تغییرات بسیار جزیی در مقادیر اولیه یک فرآیند می تواند منجر به اختلافات چشمگیری در سرنوشت فرآیند شود. مثال ساده زیر شاید جالب باشد:

اگر مسافری 10 ثانیه دیر به ایستگاه اتوبوس برسد نمی تواند سوار اتوبوسی شود که ھر 10 دقیقه یک بار از این ایستگاه می گذرد و به سمت مترویی می رود که از آن ھر ساعت یک بار قطاری به سوی فرودگاه حرکت می کند. برای مقصد مورد نظر این مسافر، فقط روزی یک پرواز انجام
می شود و لذا تاخیر 10 ثانیه ای این مسافر باعث از دست دادن یک روز کامل می شود.

بسیاری از پدیده ھای طبیعی دارای چنین حساسیتی نسبت به شرایط اولیه ھستند. قلوه سنگی که در خط الراس یک کوه قرار دارد ممکن است تنھا بر اساس اندکی تمایل به سمت چپ یا راست، به دره شمالی یا جنوبی بلغزد، در حالی که چند میلیون سال بعد، که توسط فرآیندھای زمین شناسی و تحت نیروھای باد و آب و ... چند ھزار کیلومتر انتقال می یابد، می توان فھمید که آن تمایل اندک به راست و چپ به چه میزان در سرنوشت این قلوه سنگ تاثیرگذار بوده است. مثال بسیار آشنای دیگر، وابستگیھای جسمی و روانی انسانھا به شرایط لقاح و مسائل ژنتیکیاست.

اگرچه چنین وابستگی آشوبناک (Chaotic) به شرایط اولیه را می توان در بسیاری از وقایع جامعه شناسی (از جمله انقلابها) و روانشناسی و .. پیجویی کرد، لکن به جز یک حوزه (که پایینتر به آن اشاره خواھد شد)، تاکنون توجه خاصی بدین مسئله صورت نگرفته است. به این معنا که اغلب برای تمام طول حیات یک پدیده، وزن یکسانی از نظر تاثیرگذاری عوامل درونی و بیرونی در نظر گرفته می شود، در حالی که تئوری آشوب، نقش کلیدی را در شرایط و المانھای مرزی اولیه می داند.

ادوارد لونر دانشمند مشهور هواشناسی، سالها پیش جلمه مشهور خود را که بعدها به "اثر پروانه (Butterfly Effect)" مشهور شد، چنین عنوان کرده است: "در یک سیستم دینامیکی مانند اتمسفر زمین، آشفتگی بسیار کوچک ناشی از به ھم خوردن بالھای یک پروانه می تواند منجر به طوفانھایی در مقیاس یک قاره بشود". در بسیاری از وقایع جامعه شناختی و سیاسی نیز می توان به جای پیجویی عوامل بسیار پیچیده و نادیده گرفتن عوامل به ظاھر ساده، با جدی گرفتن عوامل به ظاھر بی ارزش به تحلیل صحیحی نسبت به آن واقعه رسید.

علاوه بر مطالبی که ذکر شد، تئوری آشوب، با ارائه نظریه فرکتالها (Fractals) و ارائه مفهوم جدیدی از بعد فیزیکی (Dimension) و مفاهیمی مانند "خودتشابهی" و "خودتمایلی"، دروازه جدیدی در کشف نظم در پدیده ها گشود که در جای خود می تواند به طور جدی، مورد استفاده علوم انسانی قرار گیرد.